روزگارم بر خلاف
آرزوهایم گذشت
یک شبی عاشق شدم
سالها پشیمانی گذشت
خودت باش،به اعتماد
هیچ شانه ای اشک نریز
به اعتبار هر اشکی هم
شانه نباش
دلتنگ شده ام،نمی دانم
برای تو
یا برای دیروزهایی که
با تو سر کرده ام
تقدیم به کسی که
باور نکرد
دوستش دارم
شبی در حالت مستی نشستم گریه ها کردم
برای این دل رسوا شبی تا صبح دعا کردم
دعا کردم که مهرت از دلم بیرون رود
ولی آهسته می گویم،خدایا اشتباه کردم
آخرش عشق تو ویرونم کرد
فراموشم نکن شاید سال ها بعد در گذر خیابان ها
از کنار هم بگذریم
آن وقت بگویی آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود
کنم هر شب دعایی کز دلم بیرون رود مهرت
ولی آهسته میگویم الهی بی اثر باشد